یک کارشناس محیط زیست و فعال حقوق حیوانات: هیچ پاراگراف علمی در این مورد که اگر به حیونات شهری غذا بدهید جمعیتشان زیاد می شود وجود ندارد،
به گزارش فاطمه مقدم- خبرنگار شهر مردم، در پیچ و خم های پر چالش مدیریت شهری مسئله سگهای بلاصاحب بهمرور از یک موضوع ساده فراتر رفت وامروز و به نمادی از کشمکش های اجتماعی، فرهنگی و محیطزیستی تبدیل شده است و هر کسی از ظن خود با دانش اندک به روایت سازی در این حوزه تخصصی پرداخته است و حکمی صادر کرده است که دامنه ای وسیع از عقیم سازی و نگهداری تا کشتار دست جمعی این حیوانات زبان بسته را دربر میگرد. حالا این داستان دیگر تنها درباره سگها نیست بلکه بازتابی است از نحوه تعامل ما با طبیعت، اخلاق و مسئولیتهای جمعی است. از انجا در میان انبوه روایتها و تحلیلهای متنوع، گاه علمی و گاه احساسی از همدلی، غذا دادن و سرپناه ساختن تا حذف سگها، حقیقتی پنهان شده که کمتر به آن پرداخته شده است ضروری دانستیم برای بازگشت به گفتوگویی مستند و مبتنی بر دانش وهمدلی و خردورزی که بتواند میان دغدغه های متفاوت پل بزند این موضوع را دقیق تر بررسی کنیم. از این رو پیرو گزارش تصویری منتشرشده در سایت «شهرمردم» درباره شرایط نامناسب کمپ نگهداری سگهای بلاصاحب در شهر صدار، این بار با فرزاد علیزاده، دانشآموخته علوم و مهندسی محیط زیست و فعال حوزه حقوق حیوانات گفتگو میکنیم. علیزاده که نزدیک به ۲۵ سال در حوزه خدمات اجتماعی فعالیت داشته، در یک دهه گذشته تمرکز خود را بر حقوق حیوانات قرار داده است. او بهعنوان کنشگری فعال در این حوزه، به مسائل مرتبط با حیوانات از جمله حیوانات شهری میپردازد.
پروژه هیولاسازی علیه سگها نتیجه حذف دستیافته های علمی است
کارشناس محیطزیست و فعال حقوق حیوانات در گفتوگو با «شهر مردم» با تاکید بر اینکه مدیریت حیوانات شهری یک تخصص علمی و دانشگاهی است که در دانشگاههای معتبر جهان تا مقطع دکتری تدریس میشود، گفت: علم مدیریت حیوانات شهری ترکیبی از دانشهای زیستشناسی، حفاظت حیاتوحش، روانشناسی و جامعهشناسی است. متأسفانه در کشور ما به دلیل نبود رشته تخصصی مدیریت حیوانات شهری، افرادی غیرمرتبط مانند زیستشناسان یا حفاظتگران حیاتوحش مدعی دانش در این حوزه میشوند و با اطلاعات ناکافی به ارائه برخی با اظهار نظرهای نادرست و سطحی، پرداختند که نتیجه این روند، ایجاد پروژهای رسانهای برای هیولاسازی از سگها و ترویج نگاه منفی نسبت به آنها در جامعه شده است.
فرزاد علیزاده با اشاره به اینکه در سالهای اخیر، مسئله سگهای بلاصاحب در ایران از سطح یک چالش شهری یا زیستمحیطی فراتر رفته و به بستری برای قطبیسازی افکار عمومی تبدیل شده است به چند روایت نادرست درباره سگها در کشور اشاره کرد و گفت:روایات نادرستی مانند «سگها عامل انقراض یوز آسیایی هستند» یا «غذادادن به سگها باعث انفجار جمعیت آنها میشود»، بدون پشتوانه علمی در رسانهها تکرار شدهاند.
وی درادامه اظهار داشت: این روایت پرتکرار و البته بیپشتوانهای که می گوید غذادادن به سگهای خیابانی باعث افزایش جمعیت آنها میشود از سوی برخی نهادها و چهرههای ظاهراً علمی ترویج میشود. این ادعا، در نگاه اول ممکن است منطقی به نظر برسد درحالیکه نه هیچ مقاله و حتی هیچ پاراگراف علمی در این مورد که اگر به حیونات شهری غذا بدهید جمعیتشان زیاد می شود وجود ندارد، اما بررسی دقیق علمی و میدانی آن، حقیقتی کاملاً متفاوت را نشان میدهد.
غذارسانی نقش موثری در افزایش جمعیت سگها ندارد
این فعال و دوستدار محیط زیست و حامی حقوق حیوانات در ادامه با تأکید بر اینکه هرچند حیاتوحش و حیوانات شهری تفاوتهای زیادی دارند، اما یک نکته مشترک به نام «ظرفیت حمل» بین آنها وجود دارد، توضیح داد: ظرفیت حمل مجموعهای از ویژگیها مثل دسترسی به منابع پایدار غذایی و شرایط زیستگاهی مناسب مانند سرپناه است. اما نکته این است که فقط وجود این سه عامل بهتنهایی نمیتواند باعث افزایش جمعیت حیوانات شود. علیزاده درادامه مثالی از شیراز زد وگفت: ببینید، در چهارراه زند، همه چیز هست؛ غذا، آب، حتی سایه و پناهگاه. پس چرا سگها پرسه نمیزنند؟ پاسخ این است که عوامل دیگری مانند توپوگرافی منطقه، شرایط اقلیمی و رفتار جامعه محلی نقش مهمی در شکلگیری کلونیهای سگها دارند.
علیزاده گفت: مطالعات جهانی نشان دادهاند که غذا دادن به سگها باعث زیاد شدنشان نمیشود، بلکه باعث میشود آرامتر و کمتنشتر باشند؛ چیزی که برای آرامش شهر و امنیت مردم خیلی مهم است.» وی سپس افزود: سگها میتوانند تا بیست کیلومتر راه بروند برای پیدا کردن غذا یا جفت. پس سگهایی که کنار شهر یا روستا میبینیم، همیشه مال همان محل نیستند، ممکن است از جاهای دیگر آمده باشند. اگر ظرفیت حمل فراهم نباشد، جمعیت سگها خودبهخود کم میشود.
این کارشناس افزود: سگها قادرند تا ۲۰ کیلومتر برای یافتن غذا یا جفت جستجو کنند. بنابراین سگهایی که در حاشیه شهر و روستا میبینیم، همیشه متعلق به یک قلمرو مشخص نیستند و ممکن است از قلمروهای دیگر آمده باشند. اگر ظرفیت حمل کامل نباشد، جمعیت سگها به طور طبیعی کاهش مییابد.
وی با اشاره به اینکه اکثر غذا رسانی ها به سگها نامطلوب و از ضایعات کشتارگاه هاست در ادامه تاکید کرد چه غذا رسانی مطلوب و چه نامطلوب نقش موثری در افزایش جمعیت سگها ندارد. اما میتواند رفتار آنها را آرامتر، کم تنش تر، و تعاملپذیرتر کند. این موضوع، از نگاه مدیریت شهری و امنیت عمومی بسیار مهم است و نباید دستکم گرفته شود.
علیزاده با طرح این سوال که پس چرا این ادعا که غذا دادن به سگها جمعیت آنها را افزایش می دهد تکرار میشود؟ گفت: در زیر لایههای این روایتسازی، نه یک دغدغه بهداشتی یا علمی، بلکه یک مهندسی افکار عمومی هدفمند نهفته است:نخست، غذادادن به حیوانات خیابانی، یک کنش انسانی، اخلاقی و شهروندی و توصیه بزرگان دینی است؛ کسانی که این کار را انجام میدهند، معمولاً دغدغه شفقت، همدلی و مسئولیتپذیری اجتماعی دارند. ضربهزدن به این گروه، ضربه به این ارزشهاست.
دوم، با متهمسازی این افراد به «افزایش بحران»، زمینه سرکوب فرهنگی و نهادیِ جریان حامی حیوانات فراهم میشود.سوم، این ادعا مقدمهای میشود برای مشروعسازی اقدامات افراطیتر مثل جمعآوری خشن، حذف فیزیکی، یا ممنوعسازی غذادادن.
گرسنگی دادن به سگها نه تنها مفید نیست بلکه باعث افزایش جمیعت آنها می شود
این فعال حقوق حیوانات شهری افزود: اگر این ایده ناپسندِ گرسنگی دادن به سگها گسترش پیدا کند، با کلونیهایی از سگهای بیمار و لاغر مواجه خواهیم شد که ممکن است به همزادخواری یا حمله به حیاتوحش روی آورند. چنین شرایطی زمینهساز بروز رفتارهای تهاجمی در سگها میشود، بدون اینکه جمعیت آنها کاهش یابد، چرا که توانایی بالایی در پیدا کردن غذا دارند.
او ادامه داد: از سوی دیگر، گرسنگی دادن میتواند باعث افزایش جمعیت مولد در میان حیوانات مانند سگها و گربهها شود. در علم ژنتیک یک قاعده وجود دارد که در میان جمعیتهایی از حیوانات که خود را در معرض انقراض میبینند، یک کد ژنتیکی فعال میشود که موجب افزایش تولیدمثل آنها میگردد. در جمعیت سگها و گربهها معمولاً نسبت ماده به نر حدود ۳۰ به ۷۰ است و وقتی سگها احساس تهدید و گرسنگی کنند، دقیقاً واکنشی برعکس نشان میدهند و مولدتر میشوند. بنابراین، گرسنگی دادن به سگها نه تنها مفید نیست، بلکه عاملی برای افزایش جمعیت آنها خواهد بود.
داستانی که از دشمنی سگها با یوز آسیایی و ساخته اند تا چه حد صحت دارد؟
کارشناس محیطزیست و فعال حقوق حیوانات در پاسخ به این سوال که چرا در برخی رسانهها ادبیات پیرامون سگها امنیتی و تهدیدمحور است و چرا حتی عنوان می شود سگها یوز ایرانی را تهدید میکنند، روایت تازهای ارائه داد. او گفت: ماجرا را باید از جایی آغاز کنیم که گروهی از فعالان موسسه «بنیاد میراث حیاتوحش پارسیان» وارد میدان شدند؛ آنها قرقهای رسمی و اختصاصی شکار را با قوانینی صوری احیا کردند و آن را «حفاظتگاه مشارکتی» نامیدند. یکی از اعضای این گروه همزمان مسئول پروژه یوز آسیایی بود و در پارک ملی توران پروژههای مختلفی برای نجات یوز آسیایی آغاز کردند که به دلایل متعدد به نتیجه نرسید. اما این موسسه تمام دلایل کاهش جمعیت یوز را کنار گذاشت و تقصیر را گردن سگهای پرسه زن انداخت؛درحالیکه تنها سگ های گله که برای محافظت و حمله تربیت شدهاند وهمراه دام در منطقه حفاظت شده پارک توران رفت وآمد داشتند در زمان ورود گله گوسفند به زیستگاه برای توله یوزها خطر آفرین بودند.
علیزاده ادامه داد: مشکل اینجاست که این گروه، سگهای گله را به همه سگها تعمیم دادند و گفتند که سگها عامل انقراض یوز هستند. حتی ادعا کردند جرج شالر، بومشناس مشهور آمریکایی، سگهای پرسهزن را عامل نابودی یوز معرفی کرده است. اما هیچ سند مستندی برای این ادعا وجود ندارد. خود شالر در پاسخ به ایمیل ما صراحتاً چنین سخنی را رد کرده است. او بر فنسکشی و تامین امنیت زیستگاه تاکید داشت تا دامها وارد پارک نشوند، چرا که سگهای گله امنیت توله یوزها را تهدید میکنند. نسبت دادن چنین سخنانی بدون مدرک، تحریفی عمدی است که برای منحرف کردن افکار عمومی از ناکارآمدی حفاظت از یوز و هدررفت سرمایههای حفاظت صورت گرفت.
او افزود: اما ماجرا به اینجا ختم نشد؛ پروژهای هدفمند برای دوقطبیسازی جامعه در مورد سگها شکل گرفت. در یک طرف، حامیان حقوق حیوانات قرار داشتند که حمایت از سگهای بلاصاحب را نشانه اخلاقگرایی میدانستند و در سوی دیگر، گروهی از حفاظتگران که بر پایه نگاه اکولوژیک، حذف و کشتار سگها را برای سلامت عمومی و حیاتوحش ضروری میدیدند. این دوقطبی مصنوعی نه تنها راه گفتگو و وفاق ملی را بست، بلکه خشونت نمادین، تحقیر متقابل و بیاعتمادی عمومی را تشدید کرد.
در کشوری که هر ایرانی 600 گرم زباله تولید می کند غذای سگ فراهم است
این فعال و دوستدار محیط زیست و حامی حقوق حیوانات در نقد روایتهایی که سگها را تهدیدی بهداشتی، زیستی و حتی فرهنگی برای ایران معرفی میکنند، گفت: این نوع روایتها نه تنها کمکی به حفاظت از محیط زیست نمیکنند، نه یاریرسان گونههای در معرض خطر مثل یوز آسیایی هستند، بلکه خشونت و ترس تولید میکنند و شکاف اجتماعی عمیقی میان حامیان حقوق حیوانات، نهادهای دولتی و حتی اقشار مختلف جامعه به وجود میآورند.
ظلم به حیوانات شهری نشانه بحران اخلاقی است
او ادامه داد: در فرهنگ ما، غذا دادن به حیوانات بلاصاحب همیشه رفتاری پسندیده بوده، اما امروز این عمل ساده و انسانی در زیر بار روایتهای منفی و عوامفریبانه، بدون کوچکترین پشتوانه علمی، تبدیل به موضوعی بحثبرانگیز شده است. گروهی از مردم حتی با کمککنندگان به این حیوانات بیگناه مخالفت میکنند و این ذهنیت خطرناک در کشور در حال گسترش است.
علیزاده با نگاهی به واقعیت گفت: ما در کشوری زندگی میکنیم که هر ایرانی روزانه بین ۶۰۰ تا هزار گرم زباله تولید میکند؛ نیمی از این زبالهها تر و مناسب خوراک سگها و گربههاست. و در چنین وضعیتی، هنوز هم افرادی میگویند اگر به حیوانات شهری غذا بدهیم، جمعیتشان افزایش مییابد؟ یا توصیه میکنند غذایشان را قطع کنیم تا از گرسنگی بمیرند! مگر چنین چیزی ممکن است؟
او درادامه با نقل قولی از گاندی سخن خود را جمعبندی کرد و گفت:مرحوم گاندی میگوید شکوفایی اخلاق یک جامعه را باید از وضعیت حیوانات شهریاش شناخت. اگر حال حیوانات شهر خوب باشد، حال مردم هم خوب است. اما وقتی سگها در برخی شهرها به دار آویخته شوند، به قلبشان اسید تزریق می کنند، زنده به گور می شوند، در گرمای شدید بدون آب و غذا رها شوند و به جان هم بیفتند و حتی زندهخواری کنند، اینها در بروجرد، مشهد، تهران و صدرای شیراز اتفاق میافتد، این یعنی ریشه اخلاق در کشور در حال سوختن است.
حذف سگها عاملی برای افزایش خشنوت میان آنهاست
این کارشناس مدیریت حیوانات شهری در پاسخ به پرسشی درباره راهکارهای اخلاقی و مؤثر برای مدیریت جمعیت سگها گفت: راهکارهای علمی در نهادهای بین المللی که ایران نیز عضو آنهاست، مبانی مشترکی تدوین شده که قابل بومیسازی برای کشورهای مختلف است. این دستورالعملها میگویند در کشورهایی که جمعیت سگها زیاد و کنترل ورودی آنها کم است، مانند ایران که سگهای گله در مناطق چهارگانه محیط زیست رفت و آمد و زاد و ولد میکنند، و همچنین دسترسی آسان به منابع غذایی از طریق پسماندهای انسانی فرمولی طراحی شده که ترکیبی از زندهگیری، واکسیناسیون، انگلزدایی، عقیمسازی و بازگرداندن سگها به محل اولیه است؛ همه این مراحل باید در بازهای کوتاه انجام شود تا جمعیت حذفشده با جمعیت تازه یا زاد و ولد جایگزین نشود.
علیزاده درباره هزینههای اجرای این پروژه توضیح داد: این فرایند در مقایسه با روش زندهگیری و نگهداری و حذف حیوانات، بسیار کمهزینهتر است و درواقع عقیمسازی در میانمدت و بلندمدت هزینهای بسیار کمتر دارد. کافی است ابتدا جمعیت مولد ( یعنی مادهها که حدود ۳۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند) عقیم شوند. اگر ۷۰ درصد از این مادهها عقیم شوند، جمعیت طی ۳ تا ۵ سال بهطور طبیعی کاهش مییابد و این هزینه از دوش شهرداری برای زندهگیری و نگهداری حیوانات برداشته میشود.
علیزاده ادامه داد: هر چه بیشتر سگها را حذف کنیم، سگهای جوانتر، ناآشنا به منابع غذایی منطقه و خشنتر جایگزین میشوند که به همنوعان خود حمله میکنند. بنابراین ضمن انجام عقیمسازی جمعیت مولد، باید به غذارسانی مسئولانه بپردازیم؛ یعنی در مکانهای مشخص، با حجم مشخص و غذای مشخص، به حیوانات واکسینه و عقیم شده غذا بدهیم تا نه دعوا بر سر قلمرو باشد و نه بر سر غذا.
او با تأکید دوباره گفت: به هر حال، باید بدانیم که هر نوع غذارسانی، چه مطلوب و چه نامطلوب، نقشی در افزایش جمعیت ندارد.
در پایان، این فعال حقوق حیوانات خاطرنشان کرد: اگر امروز فکر میکنیم مدیریت حیوانات شهری به بحران تبدیل شده، پس چرا مسئولین کشور دستورالعملهای علمی و تائید شده جهانی را سرلوحه کار خود قرار نمیدهند؟ چرا همچنان درگیر چرخه معیوب حذف سگها هستند که بیش از ۴۵ سال است اجرا میشود و نتیجهای نداشته؟ معلوم است که اگر بر حذف سگها که تاکنون در کنترل جمعیتشان بینتیجه بوده تاکید می شود به این است که عدهای در پروژههای حذف سگها منافع شخصی دارند، رانت میگیرند، قرارداد میبندند و دیواری کوتاهتر از دیوار سگهای بلاصاحب ندیدهاند.